Blog . Profile . Archive . Email  


بهترین رفیق

تو روزگار من هیچ کس رفیقم نیست جز خدا

دوستت دارم به اندازهی چشمان بسته ات هنگامی که در خوابی

 

دوستت دارم به اندازه ی شبهایی که به خوابم می آیی

 

دوستت دارم نه به اندازه ی خودم

 

به اندازه ی خودت چون حاضرم قلبم را به تو بدهم

 

عاشقانه دوستت دارم صدای قلبم را گوش کن که فقط به خاطر تو میتپد

نوشته شده در شنبه 27 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:29 توسط amin| |

تمام لحضه ها رو میگذرونم


                     به یاد عشق تو بازم میمونم


تو این لجبازی ما باهم شکستیم


                    نموندیم پای عهدایی که بستیم

نوشته شده در شنبه 13 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:40 توسط amin| |

گاه تنهایی خود را به خدا میگفتم

بی پناهی خودم را به خدا میگفتم

آن خدایی که دانست در این دل چه گذشت

گریه هایم را تماشا کرد و از این دل نگذشت

نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:41 توسط amin| |


 

با همین تنهایی تو رو دوستت دارم

تو بمون باز پیشم نگو که بیذارم  

نگو که بی من باش تو که تنها نیستی

میدونی تنهام و تو دلم نیس هیچکی

نوشته شده در چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:33 توسط amin| |

کسی که مرا دوست داشت با من بود بی او بودم

با من خندیدو من ندیدم

با من گریه کرد ، نفهمیدم

با من هم صدا شد ، نشندیم

با من هم سفر شد و من میان راه او را گم کردم

اما بعد از گم کردنش قدرش را دانستم

نوشته شده در سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:4 توسط amin| |

ﮐﻮﺩﮎ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ:ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ﻣﺮﻍ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﻭﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮎ

ﻧﺸﻨﯿﺪ

ﺳﭙﺲ ﮐﻮﺩﮎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ﺭﻋﺪ ﺩﺭ ﺍﺳﻤﺎﻥ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺍﻣﺎ

ﮐﻮﺩﮎ ﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺩ

ﮐﻮﺩﮎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭘﺲ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺒﯿﻨﻤﺖ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ

ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﻮﺩﮎ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﺮﺩ

ﮐﻮﺩﮎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﻭﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ

ﮐﻮﺩﮎ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎﺵ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﯽ

ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻣﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ

ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓـــــــــــﺖ.....

نوشته شده در سه شنبه 8 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:58 توسط amin| |

بغضی در گلویم نشست و بی آنکه بفهمی مرا خفه کرد

سرم را به درد آورد ، میگفتم سرما خورده ام

و تو با این که میدانستی بغض است

جای این که تو مُسکنم باشی برایم مسکن می آوردی

نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:0 توسط amin| |

 

نمیدانم چرا ؟

دردم چیست؟!

 چرا لبهایم میخندد و چشمانم میگرید؟!

بی بهانه تو را دوست دارم

و بی صبرانه در انتظار دیدن توام

ای کاش فاصله ی بینمان تمام شود و دستانم ، دستانت را لمس کند

نوشته شده در پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,ساعت 1:0 توسط amin| |

 

 

به خاطرات میخندم وقتی تو را به یاد می آورم

زمانی که میگفتی دوستت دارم و من ساده در حرف های

عاشقانه ات محو میشدم وحالا تو به کسی دیگراز عشقی میگویی که

هیچ عاشقی آن را باور ندارد 

نوشته شده در چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:49 توسط amin| |

 


تنهایی گذشته را بگذار به حساب روزهایی که با تو بودم و

تنهایی الانم را بگذار به حسا ب تمام روزهایی که به من دروغ میگفتی

که بی من تنهایی  اما...

نوشته شده در چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,ساعت 23:45 توسط amin| |

 

دوستت دارم

آنچنان که  تنهایی مرا دوست دارد

اما از نبودت گلایه میکنم

به خدا که تنهای تنهاست

نوشته شده در چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:23 توسط amin| |


Power By: LoxBlog.Com